کد خبر: ۱۱۶۵۰۸
تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۳۸۹ - ۰۹:۴۸

چرایی حرکت امام حسین(ع)

استاد مرتضی مطهری
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب- استاد شهید مرتضی مطهری: شاید در بعضی کتاب‌ها خوانده باشید مخصوصاً در این کتاب‌های به‌اصطلاح تاریخی که به دست بچه‏های مدرسه می‏دهند. می‏نویسند که در سال شصتم هجرت، معاویه مرد، بعد مردم کوفه از امام‏ حسین دعوت کردند که آن حضرت را به خلافت انتخاب کنند. امام حسین به‏ کوفه آمد، مردم کوفه غداری و بی‏وفایی کردند، ایشان را یاری نکردند، امام حسین کشته شد! 

انسان وقتی این تاریخ‌ها را می‏خواند فکر می‏کند امام‏ حسین مردی بود که در خانه خودش راحت نشسته بود، کاری به کار کسی‏ نداشت و درباره هیچ موضوعی هم فکر نمی‏کرد، تنها چیزی که امام را از جا حرکت داد، دعوت مردم کوفه بود! در صورتی که امام حسین در آخر ماه‏ رجب که اوایل حکومت یزید بود، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج‏ می‏شود و چون مکه، حرم امن الهی است و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مردم مسلمان وحی را داشت. حضرت فردای آن‌روز از مدینه بیرون آمد و از همان شاهراه‏ نه از بی راهه به طرف مکه رفت . بعضی از همراهان عرض کردند: «...بهتر است شما از شاهراه نروید، ممکن است مامورین حکومت، شما را برگردانند، مزاحمت ایجاد کنند، زد و خوردی صورت گیرد...». فرمود: «من دوست ندارم شکل یک آدم یاغی و فراری را به خود بگیرم، از همین شاهراه می‏روم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد». 

در ماه رجب و شعبان که ایام عمره است، مردم از اطراف و اکناف به‏ مکه می‏آیند و بهتر می‏توان آنها را ارشاد کرد و آگاهی داد. بعد موسم حج‏ فراهم می‏رسد که فرصت مناسبتری برای تبلیغ است. بعد از حدود دو ماه‏ نامه‏های مردم کوفه می‏رسد. نامه‏های مردم کوفه به مدینه نیامده، و امام‏ حسین نهضتش را از مدینه شروع کرده است. نامه‏های مردم کوفه در مکه به‏ دست امام حسین رسید، یعنی وقتی که امام تصمیم خود را بر امتناع از بیعت گرفته بود و همین تصمیم، خطری بزرگ برای او به وجود آورده بود». 

(خود امام و همه می‏دانستند که نه اینها از بیعت گرفتن دست بر می‏دارند و نه امام حاضر به بیعت است) بنابر این دعوت مردم کوفه عامل اصلی در این نهضت نبود بلکه عامل فرعی بود، و حداکثر تاثیری که برای دعوت مردم‏ کوفه می‏توان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم و قضاوت تاریخ‏ در آینده فرصت به ظاهر مناسبی برای امام به‌وجود آورد. 

...تاریخ‏ می‏نویسد: محمد ابن حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود، معیوب بود، قدرت بر جهاد نداشت و لهذا شرکت نکرد. امام وصیتنامه‏ای‏ می‏نویسد و آن را به او می‏سپارد: «هذا ما اوصی به الحسین بن علی اخاه‏ محمدا المعروف بابن الحنفیه». در اینجا امام جمله‏هایی دارد: «حسین به‏ یگانگی خدا، به رسالت پیغمبر شهادت می‏دهد». (چون امام می‏دانست که‏ بعد عده‏ای خواهند گفت حسین از دین جدش خارج شده است). تا آنجا که‏ راز قیام خود را بیان می‏کند: «انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب‏ الاصلاح فی امه جدی، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره‏ جدی و ابی علی بن‌ابی‏طالب علیه السلام» 

... دیگر در اینجا مسئله دعوت اهل کوفه وجود ندارد. حتی مسأله امتناع از بیعت را هم مطرح نمی‏کند. یعنی غیر از مسئله بیعت خواستن و امتناع من‏ از بیعت، مسأله دیگری وجود دارد. اینها اگر از من بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست. مردم دنیا بدانند: «ما خرجت اشرا و لا بطرا» ، حسین بن علی، طالب جاه نبود، طالب مقام و ثروت نبود، مردم مفسد و اخلالگری نبود، ظالم و ستمگر نبود، او یک انسان مصلح بود. «و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی» 

...«الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله، و هیهات منا الذله یابی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طالبت و طهرت» 

....امام حسین از اول حرکتش معلوم بود که مردم کوفه را آماده نمی‏بیند، مردم سست عنصر و مرعوب شده‏ای می‏داند. در عین حال جواب تاریخ را چه‏ بدهد؟ قطعا اگر امام حسین به مردم کوفه اعتنا نمی‏کرد، همین ما که امروز اینجا نشسته‏ایم، می‏گفتیم چرا امام حسین جواب مثبت نداد؟
... ما از عمل امام می‏توانیم بفهمیم که وظائف را چگونه باید تشخیص داد و چگونه باید عمل کرد. 

از نظر عامل دعوت مردم کوفه، امام حسین وظیفه دارد به سوی کوفه بیاید تا وقتی که آنها سر قولشان هستند. از آن ساعتی که آنها جا زدند، زیر قولشان زدند و شکست خوردند و رفتند، دیگر امام حسین از این نظر وظیفه‏ای‏ ندارد. وقتی مسأله به دست گرفتن زمان حکومت از ناحیه آنها منتفی می‏شود، امام حسین هم دیگر وظیفه‏ای ندارد. ولی کار امام حسین که منحصر به این‏ نبوده است. عامل دعوت مردم کوفه یک عامل موقت بود، یعنی عاملی بود که از پانزدهم رمضان آغاز شد، مرتب نامه‏ها متبادل می‏شد و این امر ادامه‏ داشت تا وقتی که امام به نزدیکی کوفه یعنی به مرزهای عراق و عربستان‏ سعودی رسیدند. 

بعد که با حربن یزید ریاحی ملاقات کرد و آن خبرها از جمله‏ خبر قتل مسلم رسید، دیگر موضوع دعوت مردم کوفه منتفی شد و از این نظر امام وظیفه‏ای نداشت. و لهذا امام وقتی که با مردم کوفه صحبت می‏کند و مخاطبش مردم کوفه هستند نه یزید و حکومت وقت، به آن شیعیان سست عنصر می‏گوید: «مرا دعوت کردید، من آمدم. نمی‏خواهید، بر می‏گردم. شما مرا دعوت کردید، دعوت شما برای من وظیفه ایجاب کرده، اما حالا که پشیمان شدید، من برمی‏گردم». آیا این، یعنی دیگر بیعت هم می‏کنم؟ ابداً. آن، عامل و مسئله‏ دیگری است، چنانکه خودش گفت: «اگر در تمام روی زمین یک نقطه وجود نداشته باشد که مرا جا بدهد (نه تنها شما مرا جا ندهید) باز هم بیعت‏ نمی‏کنم» ... منطق شهید ماورای این منطق هاست.

برگرفته از: کتاب حماسه حسینی جلد دوم - استاد شهید مرتضی مطهری
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین