کد خبر: ۳۲۵۸۹۷
تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۰

لزوم عدم کاربرد زبان ارعاب و تهدید در سیاست داخلی

در قرن بیست و یکم واقعأ شگفت انگیز است که برخی بخواهند از این ادبیات در سطح داخل که سلسله مراتبی بوده و قانون حاکم است، که حتی در سطح بین الملل(که حوزه آنارشیک است) نیز کمتر کاربرد دارد و اگر هم کاربرد داشته باشد بین آنهایی است که نسبت به همدیگر تصورات دشمنی دارند، استفاده کنند.
آفتاب‌‌نیوز :
شهروز ابراهیمی*- سیاست داخلی با سیاست بین الملل متفاوت است. این تفاوت هم در سطح تحلیل و کنشگران و هم در سطح نوع نگاه به قدرت است. به دلیل این تفاوتهای ماهوی است که نظریه پردازان واقع گرای روابط بین الملل به تفکیک سیاست داخلی و بین الملل اعتقاد دارند. اگر چه موضوع هر دو هم داخل و هم بین الملل مبارزه برای قدرت است ولی با توجه به این که در داخل جامعه مدنی حاکم است و در بین الملل تا اندازه زیادی آنارشیک است نگاه به منفعت و قدرت از بن و ریشه در هر دو سطح تفاوت پیدا می کند.

سوال این است که تهدید و ارعاب در سیاست داخلی به منزله چیست و در سیاست بین الملل چه جایگاهی دارد. در سیاست بین الملل کشورهای رقیب و بویژه دشمن ممکن است برای رسیدن به اهداف و مطامع خود به ابزارهای متعدد از گفتگو و مصالحه گرفته تا بلوف و تهدید و ارعاب متوسل گردند. چرا که منطق حاکم بر سطح بین الملل همه نوع ابزارها را می طلبد. ولی در سیاست داخل به علت سلسله مراتب بودن و بویژه حاکمیت جامعه مدنی و به تبع آن حاکمیت قانون، بازیگران همچون افراد و جناحها و احزاب و گروهها در چارچوب قانون و قواعد حاکم برآن برای دستیابی به قدرت مبارزه می نمایند. بی تردید این ویژگی جوامع غیر مدنی است و یا جوامعی که در آن ها مدنیت کمتر مستقر شده و در وضعیت پیشامدنی و بسر می برند و یا جوامعی که بیشتر منطبق بر ویژگی های عشیره ای هستند عمدتأ یا با خلأ قانون مواجه بوده و یا فرهنگ قانون سالاری برآنها حاکم نیست از ابزار خشونت و تهدید و ارعاب برای دستیابی به مطامع خود بهره می گیرند.

 در سده های گذشته در بسیاری از مناطق از جمله در اروپا در قرون وسطی، با توسل به یک مرجع تعیین کننده اندیشه و مرجع حاکم قدرت همچون کلیسای کاتولیک، مخالفان و منتقدان را یا به زندان انداخته و یا به گیوتین می سپردند ولی از آن زمان چند صد سالی گذشته و با تغییر حاکمیت ها از حاکمیت کلیسا و پادشاهی به سمت و سوی حاکمیت ملی، تضارب آرائ و اختلافات فکری و تضاد منافع در چارچوب قانون به رسمیت شناخته شده و اصولأ با استقرار و تثبیت مردم سالاری چه به شکل دینی و چه در شکل غیر دینی اش، تسامح و تساهل به رسمیت شناخته است.

 در چنین فضایی همه بازیگران چه بازیگران رسمی و چه بازیگران غیر رسمی تابع قانون بوده و با مصالحه و بده و بستان و تضارب آرائ و تعامل فکری در بازی قدرت بطور مشروع درگیر هستند. لذا در قرن بیست و یکم واقعأ شگفت انگیز است که برخی بخواهند از این ادبیات در سطح داخل که سلسله مراتبی بوده و قانون حاکم است، که حتی در سطح بین الملل(که حوزه آنارشیک است) نیز کمتر کاربرد دارد و اگر هم کاربرد داشته باشد بین آنهایی است که نسبت به همدیگر تصورات دشمنی دارند، استفاده کنند.

حتی کشوری که  38 سال است سر ستیز و دشمنی با ما دارد در نهایت وقتی دید زبان ارعاب و تهدید دیگر کاربرد ندارد در نهایت مجبور شد زبان منطق و تعامل را حداقل در موضوع هسته‌ای در پیش بگیرد و این خود از طرفی نشان داد که حتی در سطح بین الملل نیز تعامل در اغلب مواقع بهتر از تقابل و ستیز جواب می دهد. بنابراین بهتر است که در سطح داخل ادبیات تهدید و ارعاب بین دوستان و دلسوزان منافع ملی، بکار نرود که اگر چنین چیزی نهادینه شود در سطح عمومی نتیجه اش ممکن است اتفاقات ناخوشایند باشد که در شأن یک نظام ملی و اسلامی و جامعه مدنی نیست.
استادیار روابط بین الملل دانشگاه اصفهان
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین