کد خبر: ۴۶۴۱۹
تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۵ - ۱۳:۵۳
در «کانون پژوهشگران فلسفه و حکمت» برگزار شد:

فلسفه معاصر ايران از ديدگاه علي اكبر احمدي

آفتاب‌‌نیوز : «فلسفه معاصر ايران» جريانى است كه از حدود ۱۵۰ سال پيش در ايران آغاز شده است ولى اين بدين معنا نيست كه تمامى متفكران ايران (اهالى فلسفه) كه در اين دوره به سر مى برده اند، فيلسوف معاصر ايرانى به شمار مى آيند، به عبارت ديگر، در تعريف فلسفه معاصر ايران، مولفه زمان (معاصر بودن) و مكان (ايرانى بودن) عَرَضى به شمار مى آيند. 
فلسفه معاصر ايران بايد «مسئله محور» تعريف شود و براساس آن هر كس با آن درگير بوده و به نوبه خود پاسخى را بر آن تدارك ديده است، فيلسوف معاصر محسوب شود. به نظر من، مسئله اصلى و محورى در فلسفه معاصر ايران اين بوده است كه با فرهنگ و تمدن غرب، به طور عام، و با فلسفه آن، به طور خاص، چه بايد بكنيم؟ از اين حيث، مى توان ويژگى هاى فلسفه معاصر ايران را برشمرد. نخستين ويژگى فلسفه معاصر ايران، «تطبيقى بودن» و فراتر از آن «انتقادى بودن» آن است. به عبارت ديگر، آنچه مهم است ارزيابى و تعيين نسبت ميان اين دو فلسفه است. ويژگى ديگر فلسفه معاصر ايران، جنبه «كل گرايانه» (Holistic) اين فلسفه است. ما به كسانى كه صرفا ً جزيى مى انديشند نياز چندانى نداريم. چنانچه ده ها و صدها پژوهش تطبيقى جزءگرا در جامعه ما انجام مى شود ولى در كتابخانه ها خاك مى خورد. ما بايد وارد يك بحث استراتژيك (سرنوشت ساز) شويم؛ به طورى كه بتوانيم داورى كنيم جهان نگرى و جهت گيرى هاى كلى كه غربى ها در زندگى شان اتخاذ كرده اند بهتر است يا جهان نگرى و جهت گيرى هاى كلى اى كه ما در سنت مان اختيار كرده ايم؟ اگر اين مفهوم را براى فلسفه معاصر ايران در نظر بگيريم، مصاديق زيادى را نمى توان براى آن برشمرد. در اينجا اين پرسش مطرح مى شود كه اگر فلسفه معاصر ايران اين گونه تعريف شود، مصاديق آن را چگونه مى توان طبقه بندى كرد؟ من پيشنهادم اين است كه آنها را در سه دسته جاى داد:دسته اول، پاره اى از فيلسوفان معاصر هستند كه با آن مسئله محورى درگير شده اند و پاسخ آنها در قالب اين پروژه است كه بايد در برابر فرهنگ و فلسفه غرب ايستاد و رسالت ما بايد اين باشد كه ضعف ها، نارسايى ها و مغالطات اين فلسفه را نشان داد. دسته دوم كسانى هستند كه پروژه آنها نقطه مقابل دسته اول است و نشان مى دهند فلسفه غرب از فلسفه سنتى ما برتر است و به صراحت از آن دفاع مى كنند. پروژه سومى هم در اين ارتباط وجود دارد كه مدعى است فلسفه مدرن با فلسفه سنتى متضاد نيست تا يكى را برتر از ديگرى نشاند، بلكه هر دو آنها ظهور يك حقيقت هستند.
به نظر من آفت عمده اين سه پروژه يك چيز است و آن اينكه بحث تطبيقى، انتقادى و كل گرايانه در اين باب، پيش نياز مى خواهد و افراد، صرف نظر از آنكه موضع نهايى آنها چه باشد، بايد به هر دو فلسفه و سنت حامل آن تسلط كافى داشته باشند و از تحليل ها و تطبيق هاى شتابزده پرهيز كنند. ما بايد جامعه مان را فرابخوانيم براى تاملات و تعمقات جدى تر. اگر اين اتفاق بيفتد مى توان اميدوار بود كه راه براى انتخاب تاريخى ما باز شود.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین